...یادداشــــــــــــــــــــــت های من

بوی مهربانی می آیــــــــــــــــــد...کجا ایستاده ای؟! در مسیر باد؟

دروغ گفته ام اگر بگویم...

دروغ گفته‌ام اگر بگویم

جهان به زیبایی قصه‌های کودکی‌ست

و شاهزاده‌ای از راه می‌رسد

تا به بوسه‌ای

سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند

 


دروغ گفته‌ام اگر بگویمت

در همین‌ دم دختری سیزده ‌ساله

تنش را چوبِ حراج نمی‌زند در کنار خیابان

و مردی تبخیر نمی‌کند واپسین نفس خود را بر تکه‌ای زرورق...
 


ما در گردبادی از زخم زندگی می‌کنیم

و وزنه‌های حقیقت

به پای رؤیاهامان زنجیر شده‌اند

اما زند‌گی آدامسی نیست

که با بی‌مزه شدن

بتوانیم بر سنگ‌فرش خیابان تـُفش کنیم

 


ما موظف به نیلوفر آبی بودنیم

چه در مردابِ لجن بسته

چه در آب‌نمای یک پارک

باید گل کنیم و عطر بپاشیم

وگرنه عفونت، جهان را ویران خواهد کرد

 

 
به تو دروغ نمی‌گویم

ما همان‌طور که به قله‌ها می‌اندیشیم

در حال فرو رفتنیم

 


اما با "دوست داشتن تو"

رویش جفتی بال را حس می‌کنم

بر شانه‌های خود.

 

پ.ن:با لطف عزیزترین این متن زیبا رو خیلی وقته تو آرشیوم دارم...تقدیم به شما خوبان

 

 

[ سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:عاشقانه, ] [ 15:6 ] [ باران ] [ ]

سفارش

شب که می خوابی یادت باشد

 

نردبان خانه را بخوابانی

 

حوض را هم خالی کن

 

ماه اگر به زیبایی تو دست یابد

 

دیگر سراغ از شب هیچ بی ستاره ای نمی گیرد

 

یادت که نمی رود

 

من بی ستاره ام.

 

"علیرضا بازرگان"

[ شنبه 26 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 21:53 ] [ باران ] [ ]

دلتنگ توام

رســـیدنی در کار نیست !

دلتنگ تو ام ,

و آب مــی شوم .

مثل بـــرفی

که نشسته است روی دیـــواری بلند ؛

و در حســرت دست های کودکانی است که ...

بــرف بازی می کنند !

 

پ.ن:از کاظم خوشخو که بسیار به نوشته هاشون علاقه مند هستم

 

تقدیم به روح عزیزترین دوستم حدیثه که یک سال از غروبش میگذره...

[ چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 21:55 ] [ باران ] [ ]

انگارهیچ کس در دنیا نیست


 ‏چه شب ساکتیست"انگارهیچ کس در دنیا نیست"

یاشایدهم...

من دردنیای کسی نیستم"دلم میخواست زمان را به عقب بر می گردانم

نه برای اینکه ، آنهایی که رفتند را باز گردانم

برای اینکه نگذارم آنها بیایند.....

خیلی سخته که اونقدر به تنهایی عادت کنی که نتونی با کسی قسمتش کنی...


تنها که میشوم باز هم دیوار اتاقم پناهم میدهد, تنها که باشی قدر دیوار را خوب می
دانی...


اتاقـــي کـــه تـــو را نـــدارد؛

تنهاســـت.

پنجــره‌اي کـــه تــــو در آســتانه‌اش نمــي‌ايــستي؛

تنهاست.

منظره‌‌اي که تـــو نگاهــش نميکني؛

تنهاست.

تختي که تـــــو رويــش نميخوابي؛

تنهاست.

تخته‌سنگي که تــــو رويش نمينشـيني؛

تنهاست.

دستگيره‌ي در، که تــــو لمسش نميکني؛

تنهاست.

آن قاشقِ قديمي که مدتهاست با آن غـــذا نخورده‌اي؛

تنهاست.

دريايِ پهناور حتــی ، که تــــو پايت را به آبش نمي‌زني؛

تنهاست.

اين همه مثال کافي نــيست ؟؟

برايِ آن‌که باور کنــي

"مــــن" که "تــــو" را ندارد؛

تنهاست؟!!!

[ دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, ] [ 17:36 ] [ باران ] [ ]

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم...

در این هستی غم انگیز

 

 

وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی "دوستت دارم"

 

 

کام زندگی را تلخ می کند

 

 

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات

 

 

زندگی را

 

 

تا مرز های دوزخ

 

 

می لغزاند!

 

 

دیگر ـ نازنین من ـ

 

 

چه جای اندوه

 

 

چه جای اگر

 

 

چه جای کاش

 

 

و من

 

 

ـ این حرف آخر نیست ـ

 

 

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم

 

 

حتی اگر به رسم پرهیزکاری صوفیانه

 

 

از گفتنش امتناع کنم.

 

[ شنبه 19 بهمن 1392برچسب:عاشقانه, ] [ 17:3 ] [ باران ] [ ]

زخم

من زخمهای بی نظیری به تن دارم اما

 

تو مهربان ترینشان بودی

 

عمیق ترینشان

 

عزیزترین شان 

 

بعد از تو آدم ها 

 

تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم 

 

که هیچ کدامشان 

 

به پای تو نرسیدند 

 

به قلبم نرسیدند


بعد از تو آدم ها 

 

تنها خراش های کوچکی بودند

 

که تو را از یادم ببرند، اما نبردند 

 

تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی 

 

و هر بار 

 

عزیزتر از پیش

 

هر بار عمیق تر

[ چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:26 ] [ باران ] [ ]

نیازمندی ها

به یک مورد شادی نیازمندیم

 

ترجیحا پرنده داشته باشد برای تنهاییِِ سوت و کورمان

 

خبره باشد در امور مربوط به رفع دلتنگی

 

آشنا به عصر دلگیر جمعهها

 

به غروبهای دونفرهی آبان

 

به وقت گریه

 

به حجم درد

 

 

بیاید و در دفترِ دلِ ما، بیبها و اجاره اسباب بچیند

 

بیاید و کشتیهایمان را از غرق شدن نجات دهد

 

بیاید و بخندد

 

عادتمان بدهد به خنده

 

 

به یک مورد شادی بیمنت نیازمندیم

 

بیاید که بماند

 

حتی اگر گاهی که با اشتیاق

 

زانوی غم را بغل کرده باشیم !

 

کامران فریدی

 

پ.ن:معذرت میخوام نام شاعر فراموش شده بود با پوزش از جناب فریدی

 

 

[ دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 23:13 ] [ باران ] [ ]

تو را به سبک خودم دوست دارم

تو را به سبک خودم دوست دارم

 

 

من دنباله‌ روی عشق دیگران نیستم

 

 

فکر میکنم کندن کوه برای ساختن تونل بهتر است

 

 

تا ابراز عشق

 

من برای تو نمی میرم تا لباس عزا تنت کنم نه‌

 

 

این دوست داشتنی احمقانه‌ خواهد بود

 

 

برایت زنده‌ بمانم بهتر است

 

هیچکس تو را مثل من دوست ندارد

 

 

پس تو را مثل من دوست خواهم داشت

 

 

تو مجبور نیستی شعرهایم را دوست داشته‌ باشی

 

 

مجبور نیستی دعوا نکنی

 

 

مجبور نیستی همیشه‌ لبخند بزنی

 

 

مجبور نیستی که‌ خودت را مجبور کنی مرا دوست داشته‌ باشی

 

من دوست داشتنم را به‌ تو ثابت نمی کنم

 

 

همیشه‌ حرف هایت را نمی پذیرم

 

 

قول نمی دهم هیچوقت فراموشی نگیرم

 

 

من حتی قول نمی دهم که‌ هیچوقت روز تولدت را از یاد نبرم

 

 

و این یک فاجعه‌ ی بزرگی خواهد بود

 

 

دقیقا این فاجعه‌ است

 

 

و من تو را فجیع دوست خواهم داشت

 

 

تو مجبور نیستی باور کنی

 

 

اما باور نکردن تو از دوست داشتن من نمی کاهد

 

 

این سبک من است

 

 

و فقط من هستم که‌ میتواند اینگونه‌ تورا دوست داشته‌ باشد

 

 

من تو را به‌ سبکی خاص

 

 

به‌ سبک خودم دوست دارم..

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:عاشقانه , ] [ 22:18 ] [ باران ] [ ]

شعری برای زندگی 1

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت

 

 

عشق را از زندگی خویش رانده ای

 

 

عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود

 

 

و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود

 

 

پروازش ده تا که پایدار بماند...

[ پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:عاشقانه, ] [ 17:0 ] [ باران ] [ ]

...

این همه سوزن

 

کجا می‌فرستی؟

 

تکه‌تکه‌های زمین را که به هم بدوزی

 

باز ما خوشبخت نخواهیم بود

 

باران ...

[ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 22:36 ] [ باران ] [ ]

چشم چشم...

چشم چشم

 

دو ابرو

 

شب سیاه و گیسو

 

گوش گوش

 

یه آغوش

 

کسی که شد فراموش

 

حالا بکش دو تا دست

 

رو زخمی که نشه بست

 

چوب چوب

 

یه گردن

 

حلقه ی دار

 

تو و من ...

 

کامران رسول زاده

 

از کتاب"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"

 

پ.ن:بعضی عاشقانه‌ها چون از دل برآمده‌اند به دل می‌نشینند. و این، از آن عاشقانه ها بود... هر چند کمی تلخ!

 

[ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 14:53 ] [ باران ] [ ]

چنگ می‌زنم به خیالت!

چنگ می‌زنم به خیالت!

 

مشتم را که باز میکنم غمگین‌تر می‌شوم...

 

عطر دست‌هایت می پرد

 

کدام را نگه دارم؟!

 

خیالت را؟!

 

عطر دست هایت را؟!

 

آن روزهای از دست رفته را؟!

 

یا...؟!

 

هیچکدام

 

من خواب و خیال نمیخواهم!

 

خودت را کم دارم!

 

یادت که نرفته؟

 

تو یک آغوش به من بدهکاری...

 

 

+با من راه بیا برای تو از بیراهه های زیادی گذشته ام.

 

[ یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 15:16 ] [ باران ] [ ]

جنگ جهانی سوم


جنگ جهانی سوم را تو اغاز کردی...

 

در تن من..

 

وقتی دست هایت..

 

به ارامی..

 

به دستهایم خورد..

 

همین...

 

کافی بود..

 

تا..

 

زیر اوار بماند..

 

هرانچه که..

 

از من مانده بود..!

 

[ جمعه 4 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 23:11 ] [ باران ] [ ]

بابا لنگ دراز عزیزم...

بابا لنگ دراز عزیزم

 

لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن

 

و بگذار دوستت بدارم...

 

 

 

"برگرفته از رمان بابا لنگ دراز / نوشته جین وبستر"

 

(متن کامل در ادامه مطلب)


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:عاشقانه, ] [ 21:6 ] [ باران ] [ ]

روزهای ر ف ت ه ...

روزهای رفته

 

 

به چوب کبریت های سوخته می مانند

 

 

جمع آوری شده

 

 

در قوطی خویش

 

 

هر کاری می خواهی بکن

 

 

آن ها دوباره روشن نمی شود

 

 

و روزی سیاهی آن ها

 

 

دستت را آلوده می کند

 

 

روزهای چوبی ات را

 

 

باید از همان آغاز

 

 

بیهوده نمی سوزاندی

 

+ آدم ها را گاهی باید رها کرد بروند... اسارت از یادشان می برد مهربانیت را.

[ سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:عاشقانه کوتاه, ] [ 16:26 ] [ باران ] [ ]